افول امپراتوری فرویدی
نویسنده:
هانس. جی. آیسنک
مترجم:
یوسف کریمی
امتیاز دهید
کارهای هانس جی.آیسنک (متولد 1916 در آلمان) در زمینههای شخصیت و رفتار، یادگیری و رفتاردرمانی صورت گرفته است. آیسنک شخصیت را سامانهای سلسله مراتبی از تیپ، صفات، پاسخهای عادتشده و پاسخهای خاص(رفتار قابل مشاهده) تعریف کرده، تیپ را خصیصهای فرادستی می داند که زیربنای شخصیت را میسازد. نظریه آیسنک با قایل شدن به بنیادهای زیستی برای شخصیت، از پیچیدگی برخوردار است. وی با توجه به رویکرد فلسفی غالب بر روش پژوهش در آن زمان، از روش ترکیبی پیمایشی-آزمایشی با ابزارهایی همچون پرسشنامه، آزمون موقعیتی، آزمون فیزیولوژیک و مقیاس درجهبندی بهره گرفت. او در کارهای خود هم دادههای پژوهشی را هم از افراد بههنجار و هم از افراد بیمار گردآوری نمود. آیسنک در آغاز دو بعد برای شخصیت معرفی کرد که بعدها جنبهی سومی را نیز به آنها افزود: برونگرایی/درونگرایی، تهییجپذیری/ثبات(روانآزردهخویی) و روانپریشگراییی هیجانی. کارهای آیسنک از جمله پراستنادترین نوشتههای علمی در قرن بیستم بهشمار میرود.
بیشتر
دیدگاههای کتاب الکترونیکی افول امپراتوری فرویدی
انسان خردمند در مورد چیزی که هیچ دانشی از آن ندارد حرفی هم نمیزند، وهم دانستن درد اصلی بشر هست. امید به دانش در مورد موضوع مورد بحث برای شما.[/quote]
مردم از هرآنچه که نمیشناسند میترسند و به آن حمله میکنند. وهم و توهم دانستن جلوی دانستن واقعی را میگیرد.
انسان خردمند در مورد چیزی که هیچ دانشی از آن ندارد حرفی هم نمیزند، وهم دانستن درد اصلی بشر هست. امید به دانش در مورد موضوع مورد بحث برای شما.
روانپزشکی (psychiatry ) که رابطه تنگاتنگی با فیزیولوژی و بیو شیمی دارد و با روش علمی سنجش و آزمون چندتایگی (quantitative) رفتارها را در ریشه هرمونی و عصبی آن بررسی میکند
روانشناسی (psychology) که رابطه تنگاتنگی با فلسفه و علوم اجتماعی دارد و چگونگانی ( qualitative) است ، یعنی آنرا با شمارش و سنجش دقیق نمیتوان سنجید هر چند میتوان آمار گیری کرد.
از همان آغاز نیز دانش روانشناسی را در زیر رشته فلسفه میآموختند تا اینکه سپستر خود را از فلسفه جدا کرد.
نکوهش بر فروید از همان آغاز در این بود که بر خلاف آنچه که فروید میگفت : انگیزه های جنسی علت نخستین رفتارها نیستند بلکه، خود فرجام انگیزه ها و واکنشهای گسترده تر و ژرفتری اند ،حتی در دانش فیزیولوژی پزشکی: انسان گونه ایی جانور بشمار میآید و همانند دیگر جانوران انگیزه جنسی را برای جفتگیری و فرزندآوری بکار میبرد ، یعنی اینکه انگیزه جنسی ابزار است و از خود هدف نیست، درحالیکه فروید انگیزه جنسی را آغاز و انجام همه رفتارها میدانست و حتی این انگیزه جنسی را در همه کارها و ساخته های انسانها در طول تاریخ باز میافت ،
یونگ از طرف دیگر (که خود پزشک نیز بود) انگیزه های جنسی را انکار نمیکرد بلکه آنها را عامل اصلی رفتارها و ناهنجاری رفتارها نمیدانست ، و بر این باور بود که ریشه انگیزه های رفتاری مردم بسیار گسترده تر از آنست که تنها محدود به اندام جنسی بشوند ، چنانچه در روان ما نیروی منطق و اندیشه ابژکتیو هست که کاملا بر خود استوار است و انگیزه های جنسی هیچ تاثیری بر آن ندارند ،
براستی این فروید بود که دکان جداگانه ایی باز کرد چون هر کسی که بکوشد خوشیگرایی جنسی را به هر چیز(فتیشیزم) و هر کس(مادر و پدر و لزبیانیسم و هموسکسوئلیسم و...) و به هر گونه توجیه کند و آنرا کوشر اعلام کند حتما میلیونها مشتری مرید پیدا خواهد کرد.
در حالیکه روانشناسی فلسفی عرفانی یونگ بخاطر سطح بالای دانش آن ، مشتریانی نیافت ،
در ضمن من خود طرفدار یونگ ام
در پایان پیشنهاد میکنم کسانی که به مطالعه ی تاریخ روانشناسی و نظریه های شخصیت علاقمندند و میخواهند اطلاعاتی کلی و البته قابل استناد را بیابند در صورت امکان دو کتاب زیر را تهیه کرده و مطالعه نمایند (با سپاس از بردباری شما):
تاریخ روانشناسی نوین-تالیف:دوان پی شولتز و سیدنی الن شولتز-ترجمه:علی اکبر سیف و همکاران-انتشارات:دوران
نظریه های شخصیت-تالیف: دوان پی شولتز و سیدنی الن شولتز-ترجمه:یحیی سیدمحمدی-انتشارات:ویرایش
شما نکوهش کردید که "نظریه علمی را با نظریه علمی مورد انتقاد قرار داد" اما سخن خود شما انصافا احساسی و از هر گونه گفتگوی علمی تهی بود
روانشناسی علمی چندتایگی (quantitative )سنجشپذیر و آزمونی دقیق همانند فیزیک و شیمی نیست ، بلکه دقیقا رفتارهای احساسی emotions را بررسی میکند ،
و نیز کسی که براستی منشی علمی و منطقی داشته اشد هیچ نکته و پدیده ایی را نادیده و تابو نمیداند ، خانم siderella با روراستی و روشنی دیدگاه خودش را گفت و برای آن دلیلهایی(argument)نیز آورد ،اما از سخن شما چنین برداشت میشود که شما مدافع "فروید" اید ، بسیار خوب ، این گوی و این میدان ، شما نیز میتوانید در دفاع از فروید با منطق و روش علمی ،دیدگاه خودتان را( counter-argument)بگویید وگرنه محکوم کردن دیگران تنها بخاطر اینکه از دیدگاهی خوشتان نیامده چندان علمی نیست.
یکی از انتقادها به فروید این بود که تجربیات شخصی خود را تئوری پردازی نموده و شواهدی برای آنها دست و پا کرده است.یونگ رفیق سابق او به فروید انتقاد میکرد که او امیال و احساسات مردم عادی و سالم و حتی دوستانش را مانند بیمارانش میبیند و خصیصه های بیمارانش را به نوع بشر تعمیم داده است.